تنهایی درد عجیبی است
همه چیز را بدون هیچ کس یاد میگیری
در سکوت مطلق به دنبال کلمه ای میگردی که این درد مشترک را فریاد کنی
که شاید کسی همین دور و بر یا حداقل یک انسان روی همین کره خاکی یا حتی شاید موجودی از سیارهای دیگر کلمه ای آشنا بگوید
بکوید من هم همینطور یا بگوید که تو تنها نیستی یا بگوید من هم تنهایم یا.
اما.
کسی که درد اعتماد شکسته (که گاه دردی بسیار شدیدتر از استخوان شکسته را به احساس تحمیل میکند) کشیده باشد؛ درد تنهاییش را ارزان نمیفروشد یا حتی هرگز نمیفروشد
از لحظه ایی که تصمیم گرفتم تنهایی را با جان و دل پاس بدارم ساعت ها و هفته ها گذشت و به ماه کشید. امروز.دقیقا دو ماه.
درد تنهایی را می کشم ولی درد اعتماد را بیش از این تاب و تحمل ندارم
۱۰/۱/۱۳۹۹
کلامی بی سر و ته از منِ.
درباره این سایت