روزای عجیبیه 

این چیزا رو حتی تو فیلمم من ندیده بودم 

شاید اگه پارسال کسی بهم از این وضعیت و بیماری چیزی میگفت هرگز باورش نمیکردم 

ولی این روزا واقعا داره جسم و روح همه رو میخوره

همه دارن تو استرسش ذوب میشن هرچند بهش مبتلا نیستن 

حبس شدیم تو خونه حالمون بده و خیلیامون هیچکسو نداریم که آروممون کنه 

شمام اگه دارین بهش چیزی نگین. همین که چند روز ازش بگذره این حال هیستریکتون خستش میکنه دلشو میزنه و بعد چند ماه میفهمین پای یه نفر سومی باز شده به رابطه ای که فک میکردین صادقانه و خالصانه ست

پر ترسم پر استرس دارم مینویسم بلکه آروم شم 

هم شرایط موجود و هم بدنم باعث شده بدجور آشفته باشم 

نوسانات هورومونی و معده ای که ساز خودشو میزنه 

که شاید ندونید ولی هردو احساسات رو کنترل میکنن و نمیدونین چه عذابیه که هردوش باهم اتفاق بیفته و از قضا کسیم نباشه که آرومت کنه 

فقط میشه منتظر موند تا هردوش آروم بگیره 

تازه گوشمم سوت میکشه میدونم که از استرسه ولی کنترلش سخت شده 

اما قول میدم فردا همه چیو آروم کنم حتی اگه همه چی نشد حداقل فکرمو آروم کنم 

خدایا توام کمکم کن.

پنجاه و چهار دقیقه بامداد 

شب خوش


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها